دستهای گرم تو برای دستهای سرد من پلی به سوی رستگاری است.
چشمهای تو چراغهای روشن امید
در شب سیاه و ترسناک یأس.
قلب تو برای من
آسمان بیکران و روشن همیشه صاف و آبی است.
مهربانیات
روزهای پاک و آفتابی است
و وجود تو برای من
تکیهگاه محکم و پناهگاه ایمن است
آشیان گرم و روشن است
در برابر هجوم بادهای سرد و سوک.
و صدای دلنواز تو سرود سبز دوستیست
در خزان زرد غربت و غریبگی.
لحظههای عاشقی چه شور شاعرانهای به قلبهای بیقرار هدیه میکند.
در مقام عشق گفتهاند عارفان:
عشق اوج ارتفاع نیکبختی است
بر بلندی رفاقتی رفیع
عشق عمق ژرف حس بینظیر زنده بودن است
در کرانههای دوردست همدلی
درمیآورد به ارتعاش بیامان و خوشنوا نوازشش
تارهای قلب خفته در سکوت را
جان بینوا پر از نوا و نور میشود از او
و رها ز تنگنای تیرگی.
در تمام سالهای شوم انتظار
در سیاهچال هولناک بیکسی
حس خوب و دلپذیر لمس دستهای مهربان تو
بوده است حافظ و نگاهبان قلب بیپناه من
یاد چشمهای تابناک تو
کرده است عطا به من امید شاد زیستن
و رهایی از تمام رنجها و زخمها و دردها
اعتماد دستهای سرد من به دستهای گرم تو
هست، ای نگار نازنین! همیشگی.
درباره این سایت